چه غریبانه میسوخت…..چه غریبانه درد میکشید
|
غریبانه… پس ازمن کیست تورایاری کند؟… غربت بی انتها… هیجده شمع خاموش… … هربار از کنارش رد میشدم، قلبم توی سینه به درد میآمد. … شعلهها زبانه میکشیدند، میسوخت و همچنان ایستاده بود، همهجا پر از شکوفههای یاس بود، پر از شکوفههای خونی یاس. |
|
هربار از کنارش رد ميشدم، قلبم توي سينه به درد ميآمد. … غريبانه … چقدر اين صفت برازندة او بود. چقدر اين غربت، در آن نماي چوبي آشنا بود؛ آشناي غريب. … شعلهها زبانه ميکشيدند، ميسوخت و همچنان ايستاده بود، همهجا پر از شکوفههاي ياس … |
|
غریبانه داشت میسوخت، غریبانه . … متن ادبی غریبانه درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) … هربار از کنارش رد میشدم، قلبم توی سینه به درد میآمد. … شعلهها زبانه میکشیدند، میسوخت و همچنان ایستاده بود، همهجا پر از شکوفههای یاس بود، پر از … |
|
چه غریبانه برفت و چه غریبانه بخفت این همه درد کشیدو به یکی اه نگفت ای فلک ماتم از این داغ که ددی دستم باورم نیست که در سوگ پدر بنشستم. |
|
می سوخت حریم دل مولا، چه حریمی! (روضه). 6.45 MB … غریبانه زخانه مولا، رود بیرون جنازه زهرا (روضه). 10.79 MB. دانلود … درد دل امیرالمؤمنین با رسول خدا هنگام دفن صدیقه کبری (سلام الله علیها) (روضه). 12.36 MB … تشکر از زحماتی که می کشید. نفس حاج آقا … |
|
به سختی نفس میکشید با شنیدن صدایش قلبم به درد آمد با وجود آنکه … مزار میرفتم دلم به حال اونایی که کسی رو ندارن میسوخت، متاسفانه الان میگن اونایی که با این ویروس میمیرن نمیتونن مراسم بگیرن و غریبانه میمیرن! |
|
کجا سیاه، به تن کردهای غریبانه؟ … از درب خانه میکشید آتش زبانه آتش زدند این لانه را … دامان در میسوخت، اما داشت میسوخت… . … چه درد آور باشد آن لحظه ای كه ساقی كوثر |
|
می سوخت آسمان ز نفسهای آخرش همراه هر نفس زدنش، آه می کشید آن کهنه یادگاری خونین دلبرش هر روز، روضه داشت؛ حسینیه ی دلش این مدّتی که بود بدون … |
|
اُف بر این روزگار که حضرت رقیه (س) این طور درد دل کنه : … زجر میخندید و هی موی سرم را میکشید … تمام پيكرش از درد ميسوخت … جاي من هركه كتك خورد ، غريبانه شكست |
|
… شرمسار میتابید، انگار آتش به جانش افتادهبود و بیدرنگ از حرارت خویش میسوخت. … درد حسین(ع) را خواهر میدانست و بیتاب به دنبال برادر میدوید و جانم به … میانداخت و غریبی برادر را هر لحظه به رخ میکشید، درد و غم میبارید از آسمان، انگار … عاشورا رسید و داغ فراق از نو، شکفتن گرفت و شام غریبان کربلا چقدر سخت … |
|
… از حسودی دلم میسوخت وقتی من درد میکشیدم هیچکس نبود به دادم برسه ولی این تو خونه خودش با آرامش کنار همسرش داشت درد میکشید و من چه غریبانه درد … |
|
دردهای من نگفتنی ست. درد های من نهفتنی ست. دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست. درد’ مردم زمانه است. مردمی که کفش هایشان درد میکند. مردمی که چین پوستینشان. |
|
هنوز پهلویِ او درد مختصر دارد. چکید اشکی … اشعار شام غریبان – روضه تنور خولی – محمد امین سبکبار … ميكشيدند تا ته گودال. ** … حق بده اینهمه اسفند برایت می سوخت. |
|
زانویش را چه غریبانه به بر میگیرد. دخترت گفت در … ز لب گزیدن تو درد سینه ات پیداست. جدال دنده و … دست بر خاک میکشید آرام … می سوخت بین آتش این خانه معجرم. |
|
نام رمان: غریبانه میبارد نویسنده: معصومه مولایاری (کاربر انجمن ناول … یادمه یک بار مامانم که داشت چمدونش رو برمیداشت کتفش در رفت، درد میکشید، اون روز کلی گریه کردم. … شب خسته کنندهای بود، دلش برای عشق سودا و کیان میسوخت. |
|
چهل نفر داد میکشیدند و پدرش را … از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت اما به لبت، ذکر … شعلههای دلم از آه غریبـانه تـوست … درد جان را تو طبیبی تو طبیبی تو طبیب |
|
در شب سرد غریبی در تنور داغ درد … بی مهابا که دلم در دل آتــــش می سوخت، … چه غریبانه کسی در وطنش می سوزد … از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید |
|
از آتش این زهر، تن و جان تو میسوخت … با سینهای که آتش از آن شعله میکشید … درد کمر آخر امانم را بریده … در شب شام غریبان رضا گریه کنیم. سیدهاشم … |
|
لااقل کاش دل ابر برایش می سوخت. بلکه از آتش … برای غسل علی آب می کشید از چاه … سيلي آن روز به رويت چه غريبانه زدند … تکیه بر در زدنش درد سرش شد به خدا |
|
سرتا به پا درد و غمم، درد من و درمان تو. تو هر چه … صبح عید وسال نو شام غریبان می شود. با تو گر … با سینه ای که آتش از آن شعله می کشید. ناله برای … |
|
رﻫﺎ ﻣﻦ اﺳﻤﻢ ﻋﻠﯿﺮﺿﺎﺳﺖ ،ﻧﻪ دﮐﺘﺮ . … وﻗﺘﯽ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﺮدم ﻟﺒﺨﻨﺪي ﻣﯽ زد ﮐﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ دﻟﻢ ﺑﺮاش ﻣﯽ ﺳﻮﺧﺖ ﺗﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎ … |
|
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع … من چه بودم شعله درد قصه خاکستر سرد … خواب دیدم در تو ، رود از تب می سوخت … وقتی زمین ناز تو را در آسمانها می کشید |
|
عذاب فریاد میکشید جایی فراتر از وجودش می سوخت او درد را در رگهایش خالی کرد … و مرگبارش هنوز قفس آهنين غرور ميدرخشد خوش نخواهد كرد عذاب غريبانه ميميرد چرا كه … |
|
مکتوب را ز درد دل از بس گران کنم. گر سیل … برایم از همه جا ، شعله می کشید آتش بهشت ، بی … در بیکسی هایش غریبانه رها شد … تن ِ بلا زده ، از دل ، زیادتر می سوخت |
|
کمی با درد و شبنم راه می رفت و با دنیایی از … در سينه سيناى مولا ناله ميسوخت آنشب خزان … ای کاش بین سینه ی من تیر می کشید شاید که … در دل آن شام غریبان بود و . |
|
درد می کشید.پشیمان بود.ازکرده خود.از زهر ریخته در پیمانه رگ ها می سوخت. … درد. کرنا. اما.چه کوچ غریبانه ایست این هجرت .مرا در پتو می پیچند.تا حافظ حجابم باشد. |
برچسبها:اشعار روز دهم محرم؛ حضرت سیدالشهدا (ع) - مشرق نیوز, شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها - اشعار اهلبيت عليهم السلام, غزلیات کلیم کاشانی, مهر ۱۳۹۵ - اشعار اهلبيت عليهم السلام