صید او شدم – دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت – غزل
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت چون. |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت چون صید او شدم من مجروح … |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی نداد و زهر جداییچشاند و رفت چون صید او شدم من مجروح … |
|
دردا که یار در غـــم و دردم نماند و رفت. ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفــت. مخـــمور باده طـــرب انگـــیز عشـــق را. جامی نداد و زهر جدایی چشاند و رفت. چون صید او شدم من مجروح … |
|
1, دردا که ياردرغم و دردم بماندو رفت, ماراچو دودبرسرآتش نشاندورفت … 3, چون صيد او شدم من مجروح خسته را, دربحر غم بماند و جنبيت براندورفت … غزل به مناسبت [رفتن یار] حافظ بوده ، که با رفتنش [حافظ صید مجروح شده]را به آتش کشیده … |
|
دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت, ما را چون دود بر سر آتش نشاند و رفت … چون صید او شدم من مجروح خسته را, در بحر خون فکند و جنیبت براند و رفت. جانم چو رو به خیمه … |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی … |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل … |
|
صید او شدم» دردا که یار در غم و دردم نماند و رفت = ما را چو دود بر سر آتش نشاند و رفت مخمور بادۀ طرب انگیز عشق را = جامی نداد و زهر جدایی چشاند و رفت چون صید او شدم من … |
|
دردا که يار در غم و دردم بماند و رفت شاعر : خواجوي کرماني ما را چون دود بر سر آتش … مگر بحيله بقيدش در آورم در بحر خون فکند و جنيبت براند و رفت چون صيد او شدم من … |
|
غزل ۱ الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها به بوی … به رقص آورد مسيحا را غزل ۵ دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد … هر کمال که هست شکوه آصفی و اسب باد و منطق طير به باد رفت و از او خواجه هيچ طرف … و کشت و عزت صيد حرم نداشت بر من جفا ز بخت من آمد وگرنه يار حاشا که رسم لطف و … |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی … |
|
… ,آرایشی مسافرتی ,لوازم آرایشی ,لوازم آرایشی مسافرتی; در صورتی که این صفحه … بکنیم – غزل ۳۷۷ – ۴۱۹ · صید او شدم – دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت – غزل … |
|
صید او شدم دردا که یار در غم و دردم نماندو رفت مار چو دود برسرآتش نشاند و رفت مخمور باده طرل انگیز عشق را جامی … |
|
خواجوی کرمانی دردا که یار در غم و دردم بماند و رفت…ما را چون دود بر سر … جامی نداد و زهر جدائی چشاند و رفت. … و رفت. چون صید او شدم من مجروح خسته را… |
|
دگر از درد تنهایی، به جانم یار میباید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار میباید ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح نصیحت گوش … ز جام عشق او مستم، دگر پندم مده ناصح … کاش می شد این را قاطعانه و آرام در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛ که غم . |
برچسبها:آمادگی آزمون سردفتری - آمادگی آزمون قضاوت: دوره آمادگی آزمون ..., غزل ۱ الا يا ايها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی, فال حافظ – Telegram