WRAS

حکایت جنازه ای را از راهی می بردند

جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، درویشی با پسر بر سر راه …

گفت : بابا مگر به خانه ما می‌برندش ؟! #عبید_زاکانی #حکایت. جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بو. ۰. تلگرام.

#حکایت جنازه ای را بر راهی می بردند

#حکایت جنازه ای را بر راهی می بردند درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید : بابا در اینجا چیست ؟ گفت : آدمی گفت :کجایش می …

حکایت جنازه ای را از راهی می بردند|هوش شنوا

جنازه ای را از راهی می بردند، مرد فقیری به همراه پسرش از آن محل می گذشتند. پسر رو به پدر می‌کند و می پرسد : «داخل این جعبه چیست؟»

پست های مرتبط با تگ|حکایت جنازه ای را از راهی می بردند|هوش …

هوش شنوا|داستان های کوتاه،پندآموز و داستان های صوتی|مرجعی از داستان های کوتاه،پند آموز،کودکانه و دارای داستان های صوتی.

جلسه هفتم – گلستانه – blogfa

جنازه یی را بر راهی می بردند . درویشی با پسر بر سر راه … روزی درویشی با پسر کوچکش بر سر جاده ای ایستاده بودند که دیدند جنازه ای را می آورند. پسر بهت زده نگاهی به …

جنازه ای را بر راهی می بردند. – کلوب

جنازه ای را بر راهی می بردند. … 31 تیر ، 18:34. عجب حکایتی است حکایت فاصله طبقاتی. ادامه … هزارپایی بود ؛ وقتی می رقصید جانوران جنگل گرد او.

مبلغ-mobalegh – حكايت كوتاه ♦️جنازه ای را بر راهی می …

حكايت كوتاه ♦️جنازه ای را بر راهی می بردند درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید : بابا در اینجا چیست ؟ گفت : آدمی گفت کجایش می…

آخرین خبر | داستانک/ مگر جنازه را به خانه ما می برند؟

آخرین خبر/ جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند ، درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند پسر از پدر پرسید که : بابا در صندوق چیست ؟ گفت : آدمی !

حکایت جوحی و آن کودک که پیش جنازه پدرش نوحه می کرد – دیدار جان

این حکایت را عبید زاکانی در لطایف ، ص 116 بدین طریق آورده است : جنازه ای را بر راهی می بردند . درویشی با پسر بر سرِ راه ایستاده بودند ، پسر از …

حکایتی از عبید زاکانی – زنـــــ ـــــــدگي زيــ ـبا ستـــ ـــ – …

جنازه ای را بر راهی می بردند درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند . پرسید : بابا ! در اینجا چیست ؟ گفت : آدمی گفت : کجایش می برند ؟ گفت : «به جایی که نه.

یک حکایت زیبا … – تبیان

جنازه ای را بر راهی میبردند درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بود پسر از پدر پرسید که بابا “در اینجا چیست” گفت:”ادمی” گفت:”کجایش میبرند” گفت:”به جایی که نه …

یک حکایت بسیار زیبا و جالب – تبیان

حکایت تشییع جنازه جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسرش بر سر راه ایستاده بود.پسر از پدر پرسید:« که بابا در آنجا چیشت؟» گفت:« آدمی.» گفت «کجایش …

حکایت جنازه ای را بر سر راهی می بردند درویشی با پسر بر سر …

حکایت جنازه ای را بر سر راهی می بردند درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند پسر از پدر پرسید که بابا در صندوق چیست؟ گفت: آدمی !

حکایت های جالب و خنده دار عبید زاکانی – بیتوته

حکایت های عبید زاکانی, داستانهای عبید زاکانی. حکایتی از عبید زاکانی. جنازه : جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند. پسر از پدر …

کجایش می برند ؟ – عبید زاکانی – کیانا وحدتی

شرح: جنازه ای را به راهی می بردند . درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بود . پسر از پدر پرسید که بابا در این جنازه چیست ؟ گفت : آدمی . گفت : کجایش می برند ؟

حکایت های جالب و خنده دار عبید زاکانی | – عبید زاکانی شاعر – …

حکایتی از عبید زاکانیجنازه :جنازه ای را بر راهی می بردند. درویشی با پسر برسر راه ایستاده بودند. پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟

dar khod asir on Instagram: “#حکایت جنازه‌ای را بر سر راهی …

dar khod asir (@dar_khod_asir) on Instagram: “#حکایت جنازه‌ای را بر سر راهی می‌بردند، درویشی با پسر بر سر راه …

حکایت – حق با تو بود آیینه هم راست گو نبود – blogfa

خانه ی ما جنازه ای را به راهی می بردند.درویشی با پسر بر سر را ه ایستاده بود پسر پرسید بابا دراین چیست؟؟گفت:ادمی.گفت به کجا می برند؟ گفت:به جایی که نه.

ظرایف و طرایف

پیاده ای سر و پا برهنه با کاروان حجاز از کوفه بدر آمد و همراه ما شد . نظر کردم و معلومی … گلستان، حکایت 96. جنازه ای بر راه. جنازه ای را بر راهی می بردند . درویشی با پسر …

حکایت هایی از عبید زاکانی | سینماتیک

حکایت ۳. جنازه ای را به راهی می بردند. درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند، پسر از پدر پرسید که بابا در اینجا چیست؟گفت : آدمی گفت : کجایش میبرند ؟گفت:به …

حکایت – علم طلایی – blogfa

حکایت 1 جنازه ای را بر راهی می بردند . درویشی با پسر بر سر راه ایستاده بودند.پسر از پدر پرسید…

حکایت طنز – همه چی!!! – blogfa

مرد فقیری با فرزند خرد سالش از راهی می گذشت.گروهی از مردم جنازه ای را به گورستان میبردند.زنی فریاد میکشید شوهرم تو را به خانه ای میبرند که نه در آن فرشی وجود دارد …

برچسب #حکايت در توییتر – Twitter

#حکایت ✏️ جنازه ای را از راهی می بردند، مرد فقیری به همراه پسرش از آن محل می گذشتند. پسر رو به پدر می‌کند و می پرسد : «داخل این جعبه چیست؟» مرد می گوید : «انسانی …

حکایت – خنده های عمیق

حکایت. مرد فقیری با فرزند خردسالش از راهی میگذشت. گروهی از مردم،جنازه ای را به گورستان می بردند. زنی پشتِ سر جنازه فریاد میزد:شوهرم!تورا به خانه …

انسانم آرزوست – Telegram

جنازه ای را در تابوت به راهی می بردند. … #حکایت گربه ای از خانه شیخی مرغی به دندان گرفت ، در حال فرار شنید ڪه زن شیخ فغان سر داد و گفت: حاج آقا گربه مرغ را برد،

ادبيات- حکايت

الاحرام نماز گفتم خيال کردم که د ر مساجد منار مي سازند و اي ن مسجد با وصف اين همه فضيلت و فيض و صفا منار ندارد و بايد در اينجا منار ي … جنازه اي را بر راهي مي بردند.