تو دانی و که من دانم تو دانی
|
تو دانی که من جز تو کس را ندانم, تویی یار پیدا و یار نهانم. مرا جای صبر است و دانم که دانی, ترا جای شکرست و دانی که دانم. برانی که خونم به خواری بریزی, برای رضای … |
|
خدای داند و من دانم و تو هم دانی خدای داند و. … عبید كه از علمای عصر شاه طهماسب بود، هنر شاعری را در 23 سالگی آغاز كرد و در 26 سالگی از چهره های سرشناس … |
|
لاريجاني که تذکر اين دو نماينده را وارد ميدانست، با خنده گفت: اينکه چرا اين جلسات را تمديد ميکنيم هم از آن مقولاتي است که من دانم و تو داني و خدا هم … |
|
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خاک من گل شود و گل شکفد از گل من تا ابد مهر تو بیرون نرود از دل من. |
|
به جان من از بار بلا چیست که نیست به فرقی من از قهه قضا چیست که نیست گویند که … منی ریشان منی من دانم تو ساز جفاداری ومان سوز وفا آن تو تودانی آن من من دانم 8. |
|
چند ساعت بعد از رفتن مورگان، سوفیا از کریستین خواست که پیش او بیاید و با لحنی ناراحت و غمگین به او گفت: من می دانم که تو می دانی! کریستین چهره ای متعجب به … |
|
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود: خداى داند و من دانم و تو هم دانى که یک فُلوس ندارد عبید زاکانى … |
|
چقدر احسان فراموش بودی و من چقدر نادان … تو چقدر … می دانم تو بی رحمی ۰۰۰ می دانم تو سنگدلی، می دانم که خون آدمیزاد برای تو ارزشی ندارد. من از … تو هم می دانی که مزدهام. |
برچسبها:اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و ...